به گزارش راسخ
به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم؛ در سالهای آغازین دهه ۱۹۸۰ میلادی، و در پی پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، هستههای مبارزاتی در عراق نیز جان گرفتند. یکی از با اهمیت ترین این تشکلها، ارتش آزادیقسمت اسلامی عراق می بود که عرصهساز پیدایش «جماعت علمای مجاهد» شد؛ نهادی که در ادامه، بهصورت سازمانیافتهتری تحت گفتن «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» فعالیت خود را در حوزههای سیاسی، فرهنگی، تبلیغی، نظامی و اجتماعی اغاز کرد. در بین بنیانگذاران این نهاد مهم که امروز به یکی از تأثیرگذارترین احزاب در مجلس نمایندگان عراق تبدیل شده است، نام آیتالله سید محمود هاشمی شاهرودی، شاگرد برجسته و مورد مطمعن شهید صدر، بهچشم میخورد. او به علت نبوغ علمی خیرهکنندهاش، پیش از آنکه به سیسالگی برسد، از استاد خود اجازه اجتهاد دریافت کرده می بود.
ربط شخصی آیتالله شاهرودی با شهید صدر از دیگر شاگردان عمیقتر می بود. او در زمره نزدیکترین افراد به آن مرجع شهید بهشمار میرفت. همین نزدیکی جهت شد تا در جریان نهضت اسلامی، واسطه مکاتبات بین امام خمینی(ره) و شهید صدر شود. او دیدگاههای شهید صدر را در رابطه مسائل کلان امت اسلامی ـ از جمله فشارهای فزاینده رژیم بعث بر حوزه نجف، دستگیری و اعدام علما، اخراجهای گسترده، و سرکوب مراسم مذهبی شیعیان ـ به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران منتقل میکرد. سابقه مبارزاتی آیتالله شاهرودی با رژیم بعث عراق، نقش کلیدی او در تأسیس مجلس اعلای عراق، و نیز ابتکار برگزاری «کنفرانس بینالمللی جنایات صدام» در ایران، جایگاه وی را در بین نیروهای مبارز و نهادهای انقلابی بهشدت ارتقا داد. بههمین علت، رژیم بعث صدام حسین، وی و خانوادهاش را مقصد مهم انتقام قرار داد. سه برادر آیتالله شاهرودی ـ سیدمصطفی، سیدهادی و سیدمحسن ـ تحت شکنجههای شدید در زندانهای عراق به شهادت رسیدند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، شهرهای عراق، بهاختصاصی نجف اشرف، صحنه تظاهرات گسترده در حمایتاز انقلاب ایران و رهبری امام خمینی(ره) شد. همین موج انقلابی، حساسیت رژیم صدام را برانگیخت. دستگاههای امنیتی عراق برای شناسایی و دستگیری علما و مبارزان شیعه ـ از جمله آیتالله شاهرودی ـ اقداماتی گسترده ترتیب دادند. بنا به خواست شهید صدر، آیتالله شاهرودی خاک عراق را ترک کرد؛ ابتدا به کویت و سپس به ایران مهاجرت نمود. ناتوانی رژیم در دستگیری شخص او، علتشد صدام به روشی انتقامی متوسل شود. سه برادر وی را دستگیر، اعدام، و حتی از تحویل پیکرشان به خانواده نیز خودداری کرد. این جنایتها، نهتنها چهره واقعی رژیم بعث را افشا کرد، بلکه بیشازپیش مشروعیت مبارزات نیروهای انقلابی را تثبیت نمود.
تا سال ۱۳۸۶ که تاریخنگار فرزانه، جناب محمدرضا کائینی با آیتالله شاهرودی درمورد شهید صدر او مباحثه کرد و در مجله ناظر یاران انتشار شد، تقریباً هیچ روایتی از آیتالله شاهرودی درمورد استاد گرانقدرش نمیتوان یافت. آوردن متن او گفتوگوی آیتالله هاشمی شاهرودی درمورد نحوه آشنایی و این چنین خلقیات و شیوه تدریس استاد شهید آیتالله صدر ذیلاً آمده است. پیدیاف این او مباحثه در آرشیو نشریه ناظر یاران (۱۳۸۶) در دسترس است.
از همین پرونده زیاد تر بخوانید
* * * * *
ما برای تدوین بهینه این یادمان، همه اختصاصینامههایی را که درمورد شهید صدر انتشار شدهاند مطالعه کردهایم و با عنایت به این که جنابعالی بیشتر از تعداد بسیاری در جریان زندگی و اندیشههای آن شهید بزرگوار هستید، اما تا بحال در این باب سخنی نگفتهاید و خاطرات شما درمورد ایشان، در واقع حلقه مفقوده پژوهشهای افرادی است که در این عرصه به تحقیق و پژوهش پرداختهاند، به گفتن نخستین سوال بفرمایید که چرا تا کنون در این باره سکوت کردهاید؟
بله، سوال جالبی را نقل کردید. علت این سکوت آن است که اولاً سخن بگویید کردن درمورد همه ابعاد شخصیت انسانهای بزرگ کار آسانی نیست. ثانیاً چون ایشان دارای سپس سیاسی و اجتماعی هم می بود، زیاد تر افرادی که درمورد ایشان قلم زدند و نوشتند، جستوجو این بودند که به نوعی خود را به ایشان متصل و ایشان را جزو جناح سیاسی خودشان قلمداد کنند، عین قضیهای که در رابطه امام (ره) اتفاق افتاده است. من نخواستم داخل این عرصه شوم، چون اگر فردی بخواهد داخل این میدان شود، قهراً باید برخی از نکات را نفی و برخی را اثبات کند و این احتمالا خوشایند آن جریانات نباشد، مخصوصاً در آن شرایط سالهای اول بعد از شهادت ایشان که شرایط خاصی می بود؛ شرایط جنگ با عراق و مبارزه علیه رژیم صدام می بود. لذا حس کردم هر چه کمتر در این عرصه داخل شوم، احتمالا برای کل جریان مبارزه اصلح باشد و در این تکه، چندان درگیری و اختلافی نقل نشود، ولی همان طور که اشاره کردید تا امروز، یک تاثییر جامع و مانع درمورد ایشان گردآوری و انتشار نشده است. حقیقت ابعاد شخصیت ایشان واقعاً تا کنون بازدید نشده است. عرض کردم که هم سختی کار مانع از این کار میشد، چون این شناخت، کار سادهای نیست و هم تنشها و چالشهایی که در بین برخی از چهرهها و گروهها وجود داشتند، مانع میشد که ما تلاش کنیم داخل این گود نشویم. قطعاً اگر داخل میشدیم؛ همان گونه که عرض کردم اگر قرار می بود نکاتی را نقل و نقد کنیم، او گفت و گو اغاز میشد. این می بود که گفتن برخی از گفتنیها را درمورد زندگی فرهنگی و علیالخصوص سیاسی ایشان صلاح ندانستم.
چه عرصههایی جهت شدند که این درجه از نزدیکی با افکار و اندیشهها و شخصیت شهید آیتالله صدر برای جنابعالی حاصل شود؟
من در دبیرستان بودم و شهید صدر در عراق به گفتن یک چهره فقیه نوپای جوان، با فکر و اندیشههای تازه مخصوصاً در سطح دانشجوها و نسل جوان نقل شده می بود؛ به اختصاصی کتابهایی همانند «فلسفتنا» و مقالاتی که در نشریه الاضواء مینوشت، از او در بین جوانها چهره زیاد محبوبی ساخته می بود. ما سپس از دبیرستان داخل حوزه شدیم. تا قبل از آمدن به حوزه، ایشان را به گفتن یک چهره متفکر اسلامی میشناختیم. سپس که داخل حوزه شدیم، برخی از اساتیدی که خدمتشان درسهای سطح و بخصوص سطح عالی را مشغول شدیم، از شاگردان ایشان بودند و یا با ایشان ربط داشتند و همین ربط، قهراً به ربط با ایشان انجامید، چون نظام حوزه و رابطه استاد شاگردی، رابطهای مهم و اساسی است. این قضیه علتشد که ما با سپس فقهی و حوزوی ایشان هم آشنا شویم و لذا من سطح را که تقریباً تکمیل کردم؛ به درس ایشان رفتم. این که عرض میکنم در سال ۱۳۷۸ قمری می بود.
یقیناً قبل از رفتن به درس ایشان، به جلسات و گعدههایی که در نجف، بین علما و فضلا، زیاد هم هست، میرفتم و خدمت ایشان رسیده بودم و ایشان هم ما را به جهت ابویمان میشناختند.ابوی از علمای سریع الفوت نجف بوده و در جوانی و در سن چهل سالگی فوت کرده بودند و همه از فوت ایشان زیاد متألم شده بودند. ایشان اولین تقریرنویس آن دوره نجف بودند و فقه و اصول آقای خویی را نوشته بودند. آقای صدر هم شاگرد آقای خویی بودند و از این روی به ایشان علاقه داشتند. مرحوم ابوی بنده در دوران قبل از ایشان، شاگرد آقای خویی و مورد دقت ایشان بودند.
خب، آقای صدر هنگامی مرا شناختند، زیاد اظهار علاقه کردند و ایشان و دیگران که میدانستند ابوی بنده در جوانی فوت کرده بودند، معتقد بودند که ما این راه را ادامه بدهیم و عنایت خاصی هم به بنده داشتند. لذا قبل از وجود در درس ایشان هم، من با ایشان ربط اشکار کرده بودم، ولی هنگامی در درس ایشان حاضر شدیم، این ربط زیاد قوی شد. عرض کردم رابطه استاد و شاگردی در حوزهها رابطه زیاد عمیقی است، یعنی استاد در حوزه نسبت به شاگرد، هم مربی است، هم پدر است، هم مهذب است و اساتیدی که در حوزهها مؤثر می باشند، در همه امور شاگرد، حالتی این چنینی دارند.
ایشان هم جاذبههای زیاد قوی داشتند و جاذبه شخصیتشان بسیار می بود. محبت زیاد بسیاری نسبت به همه و مخصوصاً نسبت به شاگردانشان داشتند. واقعاً شاگردان ایشان حس میکردند که ایشان از پدر به آنها نزدیکتر و در زندگیشان مؤثرتر و برایشان دلسوزتر است. واقعاً هم همین جور می بود، یعنی ایشان زیاد به شاگردان خود علاقه داشتند و تلاش میکردند آنها را از هر نظر پرورش کنند و چون تفکرشان سیستماتیک می بود و با برنامه کار میکردند، برای این رابطه هم برنامهریزی کرده بودند. یقیناً ما ابتدا فهمید نمیشدیم و بعدها برایمان اشکار شد که ایشان برای هر چیزی برنامهریزی کرده بودند. غیر از درسهای سنتی فقه و اصول که هر روز صبح و عصر داشتند، با همان راه حلهای سنتی حوزه، برنامههای زیاد مهمی را هم تنظیم کرده بودند که انسان فهمید نمیشد و بعدها میفهمید که این برنامهها در شناخت و پرورش او چه نقش عجیبی داشتهاند. به گفتن مثال در حوزهها طبق معمولً تعطیلی زیاد است. در هر وفات و تولدی، حوزه تعطیل است. ایشان در همه این تعطیلات، به استثنای مواقعی چون عاشورا و اربعین، از زمان منفعت گیری و شاگردان خود را با تاریخ ائمه و تاریخ اسلام و نگرشها و بینشهایی که باید عالم امروز از تاریخ اسلام و ائمه داشته باشد، آشنا و به تناسب تولد یا وفات امامی که حوزه به آن مناسبت تعطیل می بود، درمورد این موضوعات، سخن بگویید میکردند. مجموع این او گفت و گوها احتمالا بیشتر از صد سخنرانی شده باشد.
ضبط نشدند؟
چرا؛ ضبط شدند و برخی چاپ هم شده اند. برخی از طلبههای لبنانی ضبط میکردند. خود ایشان هم حرف های بودند که ضبط و تدوین کنند بدهند ایشان بازنگری کنند که متأسفانه این کار نشد.
شهید صدر تقریباً درمورد زندگینامه و حیات همه ائمه او گفت و گوهای مفصلی داشتند. عرض کردم که ذهن سیستماتیکی داشتند و لذا در هر مبحثی، بنایی تنظیم و زندگی و حیات ائمه را بر پایه آن، به چند مرحله تقسیم کرده بودند و عمدتاً هم تلاش داشتند نقش سیاسی ائمه در رهبری جهان اسلام، نگه داری میراث پیامبر و مقابله با تحریفها و تبلیغاتی که از بیرون و داخل جهان اسلام انجام خواهد شد و نیز تثبیت خط انبیا و ائمه اطهار را تبیین کنند، یقیناً این تعابیر را قبلاً هم نقل کرده بودند. زیاد تر او گفت و گوهای ایشان در این عرصه می بود و چون اطلاعات خوبی هم در تاریخ داشتند، غالباً روایات و مستندات و نقلهای تاریخی را از منبع های معتبر میآوردند و زیاد هم او گفت و گوهای قشنگ و زندهای بودند. درمورد امیرالمؤمنین (ع) سه چهار سخنرانی داشتند که یکدیگر را تکمیل میکردند. درمورد صلح امام حسن (ع)، درمورد قیام امام حسین (ع)، فلسفه آن صلح، فلسفه این قیام، علت اختلاف در ادوار ائمه مباحثی را نقل و این ادوار را به چهار مرحله تقسیم کرده بودند و این سوال را نقل میکردند که چرا ادوار اینها یکسان نبودند و علل و ریشهها و موجبات این اختلاف ادوار را زیاد قشنگ تنظیم کرده بودند. این یکی از برنامههایی می بود که زیاد آرام در کنار برنامههای رسمی حوزه انجام میگرفت.
یکی دیگر از برنامههای ایشان برنامه برای تعطیلیهای ممتد همانند ماه مبارک رمضان یا تعطیلی تابستان می بود. ایشان در این تعطیلات به گفتن دروس تفریحی، برنامههایی چون درسهای فقهی تطبیقی را برای شاگردان خود میگذاشتند. برای مثالً در ماه مبارک رمضان او گفت و گوهای فقهی معامله های و تطبیق آنها با مباحث تازه حقوق روز که آقای سعدونی و امثال اینها در کتابهایشان نوشته بودند؛ تدریس میشد. ایشان هم شاگردان را تحریض و ترغیب میکردند که بروند و این کتابها را بخوانند، هم از مباحث آن کتابها نقل میکردند. افق ذهن شاگردان خود را گسترش میدادند و دقت آنها را از او گفت و گوهای سنتی حوزه به مسائل مورد نیاز روز جلب میکردند. درمورد مسائل فقهی مربوط به مسائل حکومتی او گفت و گو میشد. درمورد احکام فقهی کلان مربوط به جامعه او گفت و گو میشد. علاوه بر این در یکی از روزهای هفته، به گمان زیادً چهارشنبه، مباحث خاص فلسفه اسلامی از دیدگاه تازه خودشان را نقل میکردند. سپس از او گفت و گو استقراء نسبت به مبانی اسلامی بر پایه علتاستقراء، تحولی در ایشان تشکیل شده می بود و او گفت و گوهایی را هم آماده کرده و نوشته بودند و اینها را در آن جلسه خصوصی به هفت هشت نفر از شاگردان خاص خود که مورد مطمعن و آشنا به تفکرات ایشان و اهل نظر و دقت بودند، القا میکردند. متأسفانه این جلسات هم تکمیل نشدند و خوردند به مسائل انقلاب و جمع شدند. این هم کاری زیاد اساسی می بود که ایشان اغاز کرده بودند. مبدأ و اغاز جلسات او گفت و گو استقراء از او گفت و گو اصول می بود که خارج از دروس حوزه، گسترش داده شد و از خلال او گفت و گوهای این چنینی آن نتایج حاصل آمد. در این او گفت و گو فلسفه، مسائل فلسفه روز هم به شکل مفصل نقل میشدند. برای مثالً ایشان آخرین نظریات فلسفه روز درمورد افکار فلسفی هگل را در آخرین متون شرق و غرب جستوجو میکردند.
+ پرونده اقتصاداسلامی در تسنیم را {اینجا} پی بگیرید
اواخر کتاب مفصلی از ترجمه دقیقترین افکار فیلسوف معروف دیالکتیک، هگل، تهیه کرده بودند که مبانی مارکس هم از آن گرفته شده است. مارکس و انگلس شاگردان هگل بوده اند و او گفت و گو دیالکتیک را از او گرفتند و داخل مباحث تاریخی کردند. منشأ او گفت و گو دیالکتیک و جدول، متعلق به هگل است. او در سپس فلسفی نقل میکند، این دو در تفسیر تاریخ و جامعه. هگل افکار سختی دارد و چندان برای همه قابل فهمیدن نیست. ایشان این آرا را جستوجو میکردند. در این اواخر کتاب قطوری را به ایشان داده بودند که یکی از شاگردان فلسفه هگل در زمان خود او تنظیم کرده می بود و کتاب معتبری هم می بود. اینها را مطالعه میکردند، زیاد زمانها هم حاشیه میزدند و در این او گفت و گوها میآوردند، یعنی تلاش داشتند ذهن شاگردان خود را باز کنند. علاوه بر اینها جلسات روزمره و گعده و مجالس استفتاء هم که می بود و همه آنها علم و فکر و نظریه پردازی و سوال و جواب می بود. جلسات عادی ایشان هم کلاس درس می بود. کل این مجموعه، شاگرد را از جهات گوناگون پرورش میکرد. برخورد اخلاقی ایشان هم زیاد شگفت می بود. زیاد متواضع بودند. دائماً جستوجو این بودند که افراد را هم پرورش کنند، هم امتحان کنند، هم تذکر بدهند، هم خودشان برای اینها الگو باشند.
در برخوردهایشان، در تواضعشان، در رفت و آمدهایشان، با اساتید، با اقران خودشان، زیاد با ادب بودند و این ادب را تلاش میکردند نشان بدهند. خلاصه از هر جهت تلاش داشتند طرف را پرورش کنند. مسائل سیاسی هم که او گفت و گو میشد، زیاد مفصل داخل میشدند.درمورد برخورد رژیم با حوزه و آقای حکیم واین مباحث، با حساسیت برخورد میکردند. قبل از آمدن بعثیها، مرحوم آقای حکیم در زیاد تر استانها، کتابخانه بزرگ اسلامی یا کتابخانه حکیم را تشکیل کرده بودند. این کتابخانه برای دانشجویان و علمایی که آنجا بودند، به گفتن یک مرکز محسوب میشد. عنوانش کتابخانه می بود، ولی در آنجا کلاسهایی راه اندازی میشدند و بچه مسلمانها و جریانات تازه اسلامی در آنجا جلسه میگذاشتند و کارهای تبلیغاتی هم میکردند. سالی یک بار هم در نجف یا کربلا، کنگره زیاد بزرگی را راه اندازی نمیدادند. در نجف در روز سوم شعبان و درمورد امام حسین (ع) کنگره برگزار میشد. از قبل هم دعوت میشد که علمای جهان اسلام مقالاتی بنویسند. هم کتابهایی تألیف میشدند و جایزه داده میشد، هم اجلاس زیاد عظیمی برگزار میشد و علمای بسیاری میآمدند، طبق معمولً طبقه فضلا و اساتید دانشگاهها و علمای نجف میآمدند که هر کدام جایگاه خاصی هم داشتند. اجلاس در نجف در مرکز علمی برگزار میشد و در کربلا در حسینیه تهرانیها. هر دو هم در کنار حرم بودند و کل شهر هم آذین بندی میشد و حالت عجیبی می بود.
همانند نیمه شعبان در اینجا.
همانند نیمه شعبان در ایران، ولی زیاد باشکوهتر. همه شهر همانند حجله عروس میشد. همه خیابانها با بهترین پارچهها پوشیده میشدند. زیاد با عظمت می بود. آقای صدر یکی از مؤسسین این دو جریان بودند. سپس هم خودشان طبق معمولً یک سخنرانی در اجلاس داشتند و مقاله مفصلی مینوشتند. این هم کارهای سیاسی و اجتماعی می بود که ایشان انجام میدادند. منظورم این است که ایشان تلاش میکردند شاگردان خود را آرام آرام و بدون تعجیل و سرو صدا و در یک جریان فکری متین و موقر، پرورش کنند. این نوع خصلتها هنگامی در استادی با آن همه عاطفه و محبت همراه خواهد شد، بدیهی است که شاگردان را شیفته او میکند. واقعاً ایشان جاذبه خاصی داشتند.
تسنیم: دو قسمت از این او گفتوگوی مطول باقی مانده است. مرحوم آیتالله هاشمی شاهرودی، در قسمت بعدی مصاحبه، از تشکیلات سیاسی و جایگاه شهید صدر نکات مهم و دستاولی را روایت میکند. قسمت سوم و پایانی، به نسبت آیتالله صدر با مرجعیت و نهضت حضرت امام (ره) میپردازد؛ و نوسانهای این ربط را با ذکر دلایل توضیح میدهد، که زیاد خواندنی است. قسمتهای دوم و سوم، در همین پرونده «عطر صدر» طی روزهای آتی انتشار خواهد شد.
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
کسب وکار