به گزارش راسخ
به گزارش خبرنگار فرهنگی ، این تکه «جبهه» به ماه مبارک رمضان در جنگ تعلق داشت و شامل سه روایت مستند از ایثار و مقاومت می بود. در ابتدا صالح مدرسزاده، مجری برنامه به معارفه میزبانان، علی خلیلی فعال رسانه فلسطینی، علیرضا دلبریان از راویان دفاع مقدس، سعید ابوطالب مستندساز دفاع مقدس و مریم تجلایی فرزند شهید علی تجلایی پرداخت.
از حرم رضوی تا جانبازی
مهمان نخستین قسمت برنامه «جبهه»، علیرضا یوسفی، جانباز روشندل و خادمالرضا می بود که خاطره نحوه اعزامش به جبهه در سال ۱۳۶۱ او گفت. او را برای سن کمش برای اعزام به جبهه نمیپذیرفتند؛ برای همین شبی همراه مجروحان بیمارستان قائم مشهد خود را به حرم امام رضا (ع) رساند و با دلی شکسته حاجت خود را از امام رئوف خواست؛ تا این که بالاخره با وجود سن کم و به گفتن یک بسیجی برای اعزام به جبهه پذیرفته شد، تا فرماندهی تخریب لشگر ۲۱ امام رضا (ع) پیش رفت و به مقام جانباز شیمیایی رسید.
مگر واژه «اسیر» اختصاصی اسرای کربلا نبوده است؟
قسمت دوم این برنامه به مهندس بهروز بوشهری تعلق داشت؛ معاون وزیر و مدیرعامل اسبق شرکت ملی نفت ایران که در سال ۱۳۵۹ و اغاز جنگ به همراه شهید محمدجواد تندگویان طی بستن پالایشگاه نفت آبادان که در تیررس دشمن می بود، توسط نیروهای بعثی اسیر شد. او از روزهای سخت اسارت خود او گفت که چطور ۱۰ سال در اتاقی چند متری در دست دشمن اسیر می بود و مونسی جز قرآن نداشت. در این زمان هزاران بار قرآن را ختم کرد و انس و الفتی بیشتر از همیشه با قرآن حس میکرد. بوشهری این چنین بر واژه «اسیر» اصرار کرد که چطور او را یاد اسرای کربلا انداخت.
دوستی و برادری فراتر از فرمانده و معاون
در قسمت سوم این برنامه محمدرضا کریمی، یکی دیگر از جانبازان دفاع مقدس مهمان «جبهه» می بود. او از ۱۶ سالگی داخل جنگ شد و به معاونت گردان کمیل لشگر ۲۷ رسول الله(ص) رسید و در این برنامه از دوستی و برادری بین رزمندگان سخن او گفت. او این چنین در این برنامه از چهار برادر دیگرش او گفت که در جنگ به شهادت رسیده بودند؛ برادرانی که هم قسم شده بودند که اگر فردی از آنها به شهادت رسید، نزد خداوند، آن برادری که زنده ماند را شفاعت بکند ولی اصرار میکند که مدام باید در تلاش می بود تا لیاقت آن شفاعت را داشت. کریمی اکنون مدیریت یک واحد صنعتی را بر مسئولیت دارد و میگوید جسارت و سختکوشی را از مکتب دفاع مقدس فرا گرفته است.
او این چنین در این برنامه از دوست و همرزم شهید خود، مرتضی خانجانی در کنار مادر این شهید، سخن او گفت. شهید مرتضی خانجانی فرمانده و محمدرضا کریمی معاون او می بود اما دوستی و الفتی که بین آن دو می بود فراتر از این سخنها می بود؛ دوست و رفیق شهیدی که در آخرین دیدار به او حرف های می بود: «من طاقت شهادت تو را ندارم؛ تو بمان، من میروم».
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
کسب وکار